محل تبلیغات شما

همه چیزستان



بنام خدا
سلام به اون کسایی که قبلا با هم رابطه مجازی داشتیم و این وبلاگو میشناسن.
نت ایرانیها، باشگاه پیام3 و.
حسینم. (payam تو نت ایران)
یادش بخیر حدود5سال پیش که وارد عرصه وبلاگنویسی شدم.(12سالم بود)
چه برو و بیایی داشت وبلاگها. چقدر وقتمونو میذاشتیم پاش. الآن دیگه خیییلی سوت و کوره فضای وبلاگنویسی
وبلاگ مدیریت سرویس دهنده وبلاگمون هم بروز نشده خیلی وقته.
سایتها هم نسبت به چندسال پیش آلوده تر شده. حتی به بعضی تبلیغات هم نمیشه با خیال راحت نگاه کرد. من که بارگیری عکس مرورگرو جز در مواقع نیاز غیرفعال میکنم.
چندی پیش اومدم و سری زدم به پست ها و نظراتی که مال چندسال پیش بود. دیدگاهم خیلی نسبت بهشون عوض شده. الان فاز مطالبی که علاقه دارم بهشون از جک و. که خیلی میذاشتم اومده رو چیزهای عمیق تر و دینی تر -الحمدلله-
خیلی عجیبه. و در واقع تبلیغ برنامه joapp و اپلیکیشن سازی من درمورد شهدا این برکات رو داشت بنظرم. شهدا آدم رو می برند.
من سعی میکنم هر به چند وقت سر بزنم به اینجا.
نظر بذارید و خبرمون کنید.
اگرهم حق الناسی در طول روابط مجازیمون بود به بزرگیتون ببخشید.


بسمه تعالی
(اختصاصی همه چیزستان)
سلام!

سریع بریم سر اصل مطلب


امروز مورخ 12/9/95 امدم لب تابمو روشن کنم که
دیدم با تاچ لمسی خود لب تاب مکان نما جابجا نمیشه!
و همینطور با موس هم جابجا نمیشه!

خیلی عجیب بود.چراکه تاچ غیر فعال نبود!!!

لب تاب رو ری استارت کردم.


باز همون آش و همون کاسه


یک چیز نظرمو جلب کرد!!!!

آی آنتی ویروس کاسپر اسکای طوسی شده بود!!!!تعجب کردم چرا که تاحالا همچین چیزی رو ندیده بودم.لحظاتی گذشت تا این که دیدم.
111 تا پنجره فایر فاکس !!! باز شد
روی نوار آدرس نوشته بود: www.antivirus365.???(بقیشو نمیدونستم) به همین منوال گذشت تا رسیدم خونه و توی گوشی آدرس antivirus.net رو آوردمو دیدم که بله این ادرس متعلق است به کاسپراسکای !!! گویا صفحه مربوط بود به خرید اعتبار آنتی ویروس.

چیستان رو حل کن (شماره 1)



چیستان رو حل کن (شماره 1)
زمانی چهار دوست با هم به سفر رفتند. آن ها در مسیر سفر خود به رودخانه ای رسیدن که پل باریکی بر روی آن بود که تنها ظرفیت عبور دو نفر از روی آن وجود داشت. شب بسیار تاریکی بود و آن ها تنها چراغ قوه با خود داشتند که می توانستند هنگام عبور از پل، از آن استفاده کنند. شخص A می تواند پل را در یک دقیقه بپیماید. شخص B در دو دقیقه، شخص C در 5 دقیقه و شخص D در 8 دقیقه. وقتی دو نفر روی پل حرکت می کنند باید هر دو نفر با سرعت فردی که آهسته تر حرکت می کند پیش بروند. آیا امکان دارد که همه این افراد در پانزده دقیقه یا کمتر از پل عبور کنند؟

پاسخ در ادامه مطلب

اعترافات خنده دار جدید



اعتراف میکنم هنوز یاد نگرفتم بچه ها فامیل رو که میان اذیت میکنم به گریه میندازم چجوری ساکتشون کنم :دی

.

.

.

اعتراف میکنم بچه بودم تو دستشویی دور مورچه ها رو آب میریختم زندانی میشدن بعد میزاشتم برن تا بیشتر قدر زندگی رو بدونن. خلاصه اینقدر بفکر بقیه بودم


ادامه مطلب


داستان های کوتاه و حکایت های بامزه و خواندنی

داستان کوتاه

tanz-hekayat

ملانصرالدین و دیگ همسایه
ملانصرالدین از همسایه‌اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.»
چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما در خانه ما فوت کرد.»
همسایه گفت: مگر دیگ هم می‌میرد» و جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد.»


.
.
.
دروغ نشنیده
دو زن با هم حرف می‌زدند. ناگهان یکی از آن دو که بی‌وقفه حرف می‌زد و تقریباً اجازه حرف زدن به دیگری نمی‌داد، گفت: و حالا باید برات بگم که دیروز چه چیزایی از دهان همسایه‌ات درباره تو شنیدم…»
دوستش گفت: این دروغ است!»
زن پرحرف تعجب کرد و با ناراحتی گفت: وا، من که هنوز چیزی نگفتم، چطور ادعا می‌کنی که من دروغ می‌گم؟!»
دوستش جواب داد: من اصلاً نمی‌تونم فکر کنم تو چیزی شنیده باشی، برای اینکه به هیچ کس اجازه حرف زدن نمی‌دهی.»
.
.

سرگرمی
.
از فرصت ها استفاده کنید
مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد وقتی پولها را دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک ی کنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم سپس اسلحه را  به سمت شقیقه مرد گرفت و اورا در جا کشت .
او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید آیا شما دیدید که من از این بانک ی کنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید!
.
.

سرگرمی
.
ناصرالدین شاه و مرد ذغال فروش
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: بله قربان.»
ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: جنهم بوده‌ای؟»
ذغال فروش زرنگ گفت: بله قربان!»
شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: مرا آنجا ندیدی؟»
ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت: اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»
.
.

سرگرمی
.
هنر نزد ایرانیان است و بس
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺑﺸﻪ !
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺸﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ پنج ﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﯼ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺻﺤﯿﺢ ﺑﺪﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﻣﻮﻥ ﺑﺸﯽ !
ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﺶ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻭ ﺑﭙﺮﺳﯿﻦ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﺮجمه ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﺍﻭﻧﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻻ ﺭﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻦ !
۱ : ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﻣﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻡ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩﻡ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ :ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻮﻥ !!
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﻌﺪﯼ !
۲ : ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﯽ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ:ﻧﯿﻮﻣﻦ ﺷﺎﭖ ﮐﯽ ﺣﺮﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ۴ ﺟﻮﻻﯼ !!
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ !
۳ : ﺍﻣﺴﺎﻝ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻩ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ: ﺗﻮﮔﻮﺭ !!
ﻃﺮﻑ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﻩ !
۴ : ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ : ﺍﺯ ﭼﯿﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﺎﯼ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺑﺪﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻮﺵ !


روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد.
زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.
دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.
البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند !!!
سایت تلتکست شبکه3:منبع

شعر طنز و خنده دار زن گرفتن کره خر

http://s1.picofile.com/file/7210561719/korre_khar.jpg

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش

پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت

ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری

تـــو کــه هر روز به صحرا میری

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم

ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم

.

ادامه مطلب رو از دست ندید…!


بسمه تعالی
سلام.
یک سوال:
شما لیوانی در اختیار دارید؛ میتوانید در آن نفت بریزید و بنوشید و خدای ناکرده مسموم شوید، میتوانید هم آب در آن بریزید و نوش جان کنید.
پس شما 2 استفاده مضر و مفید کردید.
امــــا . . .!
حرف من اینست که آیا در استفاده مفیدتان(ریختن آب)، آیا توانستید بیش از یک ظرفیت یک لیوان، بهره ببرید؟
مسلما نه.
شما با یک لیوان می توانید استفاده مفید ببرید ولی به همان اندازهو نه به اندازه پارچ!
"نظر شخصی" بنده هم در مورد فضای مجازی و خصوصا شبکه های اجتماعی همین است!
یعنی حتی اگر شما در مذهبی ترین و مناسبترین کانالها و گروه ها و چتها و پروفایلها باشید، نمیتوانید استفاده مفید و عمیقی ببرید.
(من فصل اول سخنرانی "کنترل ذهن در مسیر تقرب" از حاج آقا پناهیان را که گوش دادم نگاهم خیلی به رسانه ها عوض شد!)
از بدی رسانه های امروزی اینست که توجه ما را به شدت جلب میکنند. توجهی که ما خودمان باید آنرا مسیر بدهیم و بگوییم کجا برود و کجا نرود را از ما می ند!
و این خیلی بد است.
یک حالت اعتیادی انسان پیدا میکند و وقتش بسیار تلف میشود و اتلاف عمر هم که یکی از بدترین چیزهاست.
"وقت"ـی که نمیتوان ذخیره کرد و دارد میرود. میرود. و میرود.
ان شاءالله که برای وقتمان بیشتر ارزش قائل باشیم و فضای مجازی جز در موارد خاص، جزء آخرین اولویتهای روز ما باشد.
(خدا کمک کند ان شاءالله)
ببخشید پرحرفی شد.
یاعــلی

راستی!
دقت کردید چقدر فضای مجازی در کل کثیف شده؟
چقدر تبلیغات با تصاویر نامناسب زیاد شده؟
دیگه حتی پروفایل آشنا ها و فامیلها رو هم باید با شک باز کنی؟
حتی تو گروههای مذهبی هم پروفایل ناجوره؟
داری کار میکنی یه دفعه یه تصویر ناجور میاد جلوت؟
و.و.و.
خدایا! به داد ما برس از این تیر مسموم شیطان نگاه آلوده»


آخرین جستجو ها

اشعار محمد علی مشایخی (نافذ) جنّـــــــــات توسعه همه جانبه و پایدار در گرو هوشمندی و دوستی در منطقه و جهان است kepilsaddsur nammidethin Yazdandoost.ir دفتــــر آی سی تی آقــــــبلاغ nazrowolfli معرفی جاهای گردشگری ایران tesmeedipect